-
کما...
دوشنبه 2 مهر 1386 01:53
با تو من با بهار می رویم با تو من در عطر یاسها پخش می شوم با تو من در شیره هر نبات می جوشم با تو من در هر شکوفه میشکفم با تو دریا با من مهربانی می کند با تو پرندگان این سرزمین خواهران شیرین زبان من اند با تو سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند با تو نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند با تو همه رنگهای این سرزمین را...
-
دوستت دارم ...
شنبه 3 شهریور 1386 01:04
دوستت دارم ... چون نان و نمک چون لبان گرگرفته تبدارکه نیمه شب چون شهوت قطره ای به شیر آب می چسبند! دوستت دارم ... چون دقایق شک ، انتظار و دلواپسی هنگام گشودن بسته ای بزرگ که از درون آن بی خبری ! دوستت دارم ... چون اولین سفر با هواپیما بر فراز اقیانوس ! چون هیاهوی درونم ، لرزش دل و دستم ، در آستانه ی دیداری در استانبول...
-
زندگی ریاضات است
یکشنبه 28 مرداد 1386 00:13
خوبی ها را جمع کنید دعوا ها را کم کنید شادی ها را ضرب کنید درد ها ر اتقسیم کنید نفرت ها را زیر رادیکال ببرید عشق رابه توان برسانید (ویکتور هوگو)
-
من نمى توانم
پنجشنبه 11 مرداد 1386 00:14
من نمى توانم خدائى را تصور کنم که مخلوقات خود را پاداش یا کیفر مى دهد؛که اهدافش طبق مقاصد ما انسانها شکل گرفته؛ خدایى که بطور خلاصه انعکاسى از ضعف و ناتوانى ما انسانهاست. من همچنین نمى توانم باور کنم که انسان بعد از اینکه مرد، مى تواند وراى جسم مادیش زنده بماند، هر چند که روح هاى ناتوان بدلیل ترس و جهل چنین افکارى را...